زندگی نامه ی ابوریحان بیرونی
یک بزهکار تنها به خودش و اندکی زیان می رساند، ولی یک نویسنده و چامه سرای (شاعر) خود فروخته ، کشوری را به آتش می کشد . (بیرونی)
دانشمند پر توان ایرانی که با پژوهش های ارزنده اش ، بسیاری از فرهنگ های دیرین را برای ما نگاه داشت (سده چهارم و پنجم خورشیدی) .
بیرونی را پدر دانش «مردم شناسی» می دانند که در رایشگری (ریاضی) ، ستاره شناسی ، گاهشماری ، گیتاشناسی (جغرافیا) ، کهن نگاری (تاریخ) و…... کارشناس بود .
هنگامی که زیاریان زمینه های خوبی برای پژوهش بیرونی فراهم کردند ، وی تلاش بسیاری در راه دانش کرد و همچنین در زمان «محمود غزنوی» که ابزار کافی در دسترس بیرونی نبود ، وی دست از تلاش خود برنداشت و راهش را
ادامه داد . وی در پژوهش هایش گردش زمین را پیش بینی کرد و دستاورد های بسیاری در ستاره شناسی داشت .
آنچه در آثار بیرونی به ویژه در کتاب ارزنده یادگارهای به جا مانده از دوران کهن (آثار الباقیه عن القرون الخالیه) نمایان است ؛ احترام او به اقوام و اندیشه های گوناگونمی باشد . وی با دیده ای دانشمندانه و خردمندانه به تاریخ نگاه کرده
و همت زیادی در یافتن حقایق از خود نشان داده است . به راستی بیرونی را می توان یک استاد حقیقی دانست که پژوهش هایش دستاوردهای بسیار بزرگی برای بشر داشته
است.
ابوريحان محمدبن احمد بيرونی (440-362 هجری قمری) ، دانشمند برجستهی ايرانی ، در رشتههای گوناگون دانش ، رياضی ، جغرافيا ، زمينشناسی ، مردمشناسی ، فيزيک و اخترشناسی ، سرآمد روزگار خود بود . او از نخستين
دانشمندانی است که در نوشتههای خود به پيشينهی تاريخی يک موضوع علمی پرداخته است . اندازهگيری چگالی 18 فلز و سنگ گرانبها ، اندازهگيری قطر و محيط زمين ، شيوهای نو برای طراحی نقشههای جغرافيايی ، اندازهگيری
فاصلهی بين شهرها ، پژوهش در باورها و تاريخ مردم هندوستان و تهيهی فهرست کتابهای زکريای رازی ، از کارهای ماندگار اوست .
زندگینامه
محمدبناحمد بيرونی ، ابوريحان ، (440-362 قمری) ، دانشمند برجستهی ايرانی ، در سوم ذيحجهی 362 هجری قمری (18 دیماه 351 خورشيدی) در شهرکاث ، از شهرهای ولايت خوارزم ، به دنيا آمد . پدرش ، ابوجعفر احمدبن
علی انديجانی ، اخترشناس دربار خوارزمشاه در رصدخانهی گرگانج بود و مادرش ، مهرانه ، پيشينهی مامايی داشت . چنان که خود گفته است ، پدرش را در پی بدگويی حسودان از دربار راندند و به ناچار در يکی از روستاهای پيرامون
خوارزم ساکن شدند و چون برای مردم روستا بيگانه بودند ، به بيرونی شهرت پيدا کردند . برخی نيز گفتهاند چون در بيرون شهر کاث ، که پايتخت خوارزم بود ، به دنيا آمد ، به اين نام شهره گشت .
ابوريحان خردسال بود که فراگيری دانش را آغاز کرد . آشنايی بيرونی با اميرنصرمنصوربن علیبن عراق ، دانشمند برجستهی ايرانی و از شاهزادگان آل عراق ، باعث راهيابی او به دربار خوارزمشاه و مدرسهی سلطانی خوارزم شد که
اميرنصر آن را بنيانگذاری کرده بود . در همين دوران بود که به سال 380 قمری و در حالی که تنها 17 سال داشت ، به کمک حلقهای درجهدار (حلقهی شاهيه) به اندازهگيری بلندی نيم روزی (ارتفاع نصفالنهاری) خورشيد در شهر کاث
پرداخت . چهار سال پس از آن میخواست رصدهای ديگری انجام دهد ، اما تنها توانست انقلاب تابستانی را در روستايی به نام بوشکانز در جنوب کاث و غرب آمودريا رصد کند . چرا که مامونبنمحمود ، فرمانروای گرگانج ، به کاث تاخت و
ابوعبدالله محمدبناحمد، آخرين خوارزمشاهيان از آلعراق و پشتيبان بيرونی را از بين برد .
با فروپاشی دستگاه آلعراق در خوارزم ، بيرونی مدتی را پنهان شد يا به جايی ديگر رفت و در زمان فروان روايی پسر مامون بن محمد، علیبنمامون ، به سال 387 قمری به کاث بازگشت . او در 11 جمادیالاول/7 خرداد همان سال
توانست خورشيدگرفتگی را رصد کند . پيشتر با ابوالوفای بوزجانی قرار گذاشته بود که او نيز خورشيدگرفتگی را در بغداد رصد کند . ابوريحان از روی اختلاف زمانی که از اين راه به دست آمد ، توانست اختلاف طول جغرافيايی آن دو شهر را
به دست آورد . ترديدی نيست که بيرونی جوان در آن زمان به جايگاهی رسيده بود که ابوالوفای بوزجانی در کهنسالی حاضر شد با او همکاری داشته باشد.
هر چند بيرونی کتاب تسطيح الصور را به نام علیبنمامون نوشته است ، اما به نظر میرسد چندان از سوی او پشتيبانی نمیشده يا پشتيبانی آن خوارزمشاه جديد ، چندان استوار نبوده است ، چرا که پس از زمان اندکی به ری سفر
کرده است . او در ری با دو رياضیدان و اخترشناس شناخته شدهی ايرانی ، کوشياربنلبان گيلانی و ابومحمد خجندی ديدار کرد و رسالهی کوتاهی را در شرح دستگاه رصدی ساختهی خجندی و رصدهای او با آن دستگاه بزرگ و دقيق
نوشت . بيرونی آن دستگاه را دقيقترين دستگاه رصدی شناختهشده تا آن زمان دانسته است . سپس به نزد اسپهبد ابوالعباس مرزبانبن رستمبنشروين رفت و کتاب مهم "مقاليد علم الهيئه" را به نام آن فرمان روا نوشت .
بيرونی در سالهای پايانی سدهی چهارم هجری به گرگان رفت و به سال 391 قمری کتاب آثارالباقيه را به نام شمس المعالی قابوس بن وشمگير نوشت . اين درحالی بود که پيش از آن 7 کتاب ديگر نوشته و با ابنسينا نيز نامهنگاری
علمی خود را آغاز کرده بود . او در سال 393 قمری خورشيدگرفتگی را در گرگان رصد کرد . همچنين کوشيد طول يک درجه از کمان نصفالنهار را که دو سده پيش در روزگار مامون عباسی و در بغداد اندازهگيری شده بود ، با دقت بيشتر
در پيرامون گرگان اندازهگيری کند . اما پشتيبان او ، قابوسبنوشمگير ، به دليل ناشناختهای علاقهی خود را به انجام چنين کاری از دست داد و بيرونی نتوانست کار خود را ادامه دهد .
بيرونی در 399 يا 400 قمری بار ديگر به خوارزم بازگشت و مدتی را در دربار ابوالعباس مأمون بن مامون بزيست . او با پشتيبانی آن خوارزمشاه توانست رصدهای مهمی انجام دهد و حلقهی بزرگی ساخت که روی صفحهی نصفالنهار
سوار میشد و در کار رصد بسيار سودمند بود . همچنين نيمکرهای ساخت که از آن برای تصويرگری در حل ترسيم مسالههای مساحی بهره میگرفت . اما مامون در سال 407 قمری به دست سپاهيانش کشته شد و در سال ديگر
نيز محمود غزنوی به گرگانج يورش آورد و بسياری از بزرگان ، از جمله بيرونی ، را در سال 408 قمری به خود به غزنه برد .
بيرونی در لشکرکشیها محمود به هندوستان همراه او بود و در اين سفرها با دانشمندان هندی آشنا شد و با آنان به گفت و گو نشست . زبان سانسکريت آموخت و اطلاعات لازم برای نگارش کتاب تحقيق ما للهند را فراهم کرد . او به
هر شهری که میرفت میکوشيد عرض جفرافيايی آن را تعيين کند و زمانی که به سال 416 قمری در قلعهی نندنه به سر میبرد، از کوهی که در آن نزديکی بود برای تعيين قطر زمين بهره گرفت . سرانجام ، دستاورد پژوهشی خود را
در رسالهای به نام" مقاله فی استخراج قدر الارض به رصد انحطاط الافق عن قلل جبال" نوشت .
در سال 415 قمری فرمانروای ترکهای وولگا گروهی را به غزنه فرستاده بود . آن مردمان با ساکنان سرزمينهای قطبی رابطهی بازرگانی داشتند و بيرونی از آنان خواست اطلاعاتش را دربارهی آن سرزمينها بيشتر کند . يکی از آن
فرستادگان در پيشگاه محمود غزنوی گفت که در سرزمينهای دور دست شمال ، گاهی خورشيد روزهای زيادی غروب نمیکند . سلطان محمود در آغاز بسيار خشمگين شد و آن سخنان را کفرآميز خواند . اما ابوريحان به او گفت که
سخن آن فرستاده درست و علمی است و ماجرا را برايش توضيح داد.
بيرونی در زمان محمود غزنوی علاوه بر چند رصد مهم ، رسالهی استخراج الاوتار را به سال 418 و کتاب التفهيم لاوائل صناعه التنجيم را به سال 420 قمری به پايان رساند . پس از مرگ محمود و جانشينی فرزندش مسعود، راه برای
پژوهشهای بيرونی هموارتر شد و در همين روزگار بود که بيرونی کتاب قانون مسعودی را به نام سلطان مسعود غزنوی نوشت که دانشنامهای از دانستههای اخترشناسی تا آن زمان است . سلطان مسعود به پاس کوشش او در
نگارش آن کتاب ، پاداش از زر و سيم برای او فرستاد ، اما بيرونی همهی آن را به خزانه بازگرداند و به مسعود گفت که از آن بینياز است ، چرا که دير زمانی را بهناچار به قناعت گذرانده است و اکنون به اين شيوه خو گرفته و ترک آن
برايش بسيار سخت است . بيروني در زمان مودودبنمسعود نيز از پشتيبانی پادشاه غزنوی برخوردار بود و کتاب دستور و کتاب الجماهر خود را به نام او نوشته است .
سرانجام ، بيروني در سالهای آغازين فرمانروايی جانشين مودود ، در رجب 440 هجری قمری در 77 سالگی در غزنه درگذشت . ابوالحسنعلیبنعيسی ، فقيه نامداری که در لحظههای پايانی بر بالين او بود ، نوشته است که :
"آنگاه که نفس در سينهی او به شماره افتاد ، بر بالين او حاضر آمدم و در آن حال از من پرسشی فقهی پرسيد . گفتم اکنون چه جای اين پرسش است . گفت ای مرد کدام يک از اين دو کار بهتر است ، اين مساله را بدانم و بميرم يا
نادانسته از دنيا بروم ؟ و من آن مساله را بازگفتم و فرا گرفت و از نزد وی بازگشتم . هنوز بخشی از راه را نپيموده بودم که شيون از خانهی او برخاست ."
سال شمار زندگی ابوريحان بيرونی
362 قمری/351 خورشيدی : روز پنجشنبه سوم ذیالحجه /هجدهم دیماه در روستايی بيرون شهر کاث به دنيا آمد .
368 قمری/357 خورشدی : در مکتب شهر جرجانيه برای يکسال درس خواند .
369 قمری/ 358 خورشيدی : درسش را در مکتب روستا ادامه داد .
379 قمری/ 358 خورشيدی : در هفده سالگی به اندازهگيری ارتفاع نيمروزی خورشيد در شهر کاث پرداخت .
385 قمری/373 خورشيدی : انقلاب تابستانی را در دهکدهای در جنوب شهر کاث رصد کرد .
387 قمری/375 خورشيدی : روز شنبه يازدهم جمادیالاول/ 7 خردادماه ، خورشيد گرفتگی را رصد کرد .
391 قمری/379 خورشيدی : کتاب آثار الباقيه را در گرگان به نام قابوس بن و شمگير آلزيار نوشت .
393 قمری/381 خورشيدی : روز شنبه چهاردهم ربيعالثانی / 6 اسفند ماه و روز يکشنبه سيزدهم شوال/29 مرداد ، دو ماهگرفتگی را در گرگان رصد کرد .
394 قمری/382 خورشيدی : روز يکشنبه دوازدهم شعبان/ 20 مردادماه ، ماهگرفتگی را در جرجانيه رصد کرد .
408 قمری/ 396 خورشيدی : همراه سلطان محمود غزنوی از جرجانيه به غزنه رفت .
409 قمری/397 خورشيدی : عرض جغرافيايی جيخور ، در نزديکی کابل ، را با کمک شاقول اندازه گرفت .
412 قمری/400 خورشيدی : اعتدال بهاری و پاييزی و انقلاب تابستانی و زمستانی را در شهر غزنه رصد کرد .
416 قمری/404 خورشيدی : نگارش کتاب تحديد نهايات الاماکن را به پايان رساند .
418 قمری/ 405 خورشيدی : رسالهی استخراج الاوتار فی الدايره را نوشت .
420 قمری/407 خورشيدی : نگارش کتاب التفهيم لاوائل الصناعه التنجيم را به پايان رساند .
421 قمری/ 408 خورشيدی : کتاب تحقيق ماللهند را نوشت و رسالهی قانون مسعودی را به سلطان مسعود غزنوی هديه داد .
425 قمری/ 412 خورشيدی: فهرست کتابها و نوشتههای محمدبنزکريای رازی و فهرست 113 جلد کتاب خود را نوشت.
442 قمری/429 خورشيدی : روز جمعه سوم رجب /6 آذرماه ، به سوی پروردگار خود رفت .
پژوهشهای بيرونی
بيرونی از آن دسته از دانشمندان بوده است که تنها به گفتهها و نوشتههای دانشمندان پيش از خود بسنده نمیکرده و بارها نظريههای دانشمندان پيش از خود ، به ويژه ارسطو ، را به چالش کشيده است . او برای درستی
سخنان ديگران و بررسی نظريههای خود به مشاهدهی دقيق پديدهها و آزمودن آزمودنیها ، حتی اگر از باورهای مردمان باشد، میپرداخت . برای نمونه ، در کتاب الجماهر خود چند آزمايش را شرح میدهد که برای بررسی علمی دو
باور عاميانه انجام داده است . او زهرآگين نبودن الماس را با خوراندن آن به سگی میآزمايد و نشان میدهد که آن سگ پس از چند روز همچنان سالم میماند . همچنين ، گردنبندی از زمرد بر گردن ماری میاندازد و نشان میدهد که
مار با ديدن زمرد نابينا نمیشود و اين کار را در 9 ماه و در گرما و سرما میآزمايد و سرانجام به شيرينی مینويسد که اگر اين کار بينايی آن مار را افزايش نداده باشد ، چيزی از بينايی آن نکاسته است .
بيرونی در آزمايشهای خود مانند يک پژوهشگر امروزی میکوشد هنگام مقايسهی ويژگی دو ماده ، ديگر شرايط را برای آنها يکسان سازد . برای نمونه ، او برای بررسی اين نظريهی ارسطو که آب گرم از آب سرد زودتر يخ میبندد ،
چنين آزمايشی انجام میدهد :" من دو ظرف يکشکل و يک اندازه برگرفتم و در هر دو ظرف ، مقداری برابری از يک آب ، يکی گرم و ديگری سرد ، ريختم و هر دو ظرف را در هوای سرد و خشک نهادم . سطح آب سرد يخ بست ، در حالی
که درآب گرم هنوز گرمايی باقی مانده بود . اين را ديگر بار آزمودم ، باز همچنان شد ." شگفتآور اين که برخی از دانشمندان ايرانی که مقالهها و کتابهايی دربارهی هواشناسی نوشتهاند ، نظر او را نادرست دانسته و بی آنکه دليل
روشنی برای سخن خود بياورند ، تنها به اين خاطر که ارسطو و ابنسينا بر نظر ديگری هستند ، او را به فهم نادرست متهم کردهاند .
بيرونی نخستين دانشمندی است که در همهی نوشتههای خود به پيشينهی تاريخی و مقايسهی نظرهای دانشمندان پيش از خود در هر موضوع مورد نظر می پردازد . گاه نيز کتابهايی را فقط به خاطر تاريخ علم نگاشته است . برای
نمونه ، در الاثار الباقيه که در گاهشماری و شناخت زمان است ، به معرفی گاهشمارهای ملتهای گوناگون ، هندی ، عربی ، يونانی ، يهودی و ايرانی میپردازد يا در کتاب تمهيد المستقر و التحليل و التقطيع ، که در اخترشناسی
است ، از چگونگی به دست آوردن شاخصها گوناگون اخترشناسی در 3 مکتب يونانی ، هندی و ايرانی و ميزان تاثيرپذيری دانشمندان گوناگون از آنها سخن میگويد . از اين رو ، بررسی نوشتههای او راه تازهای برای پژوهشگران تاريخ
علم گشوده است تا دگرگونی علم را طی سدههای دراز پیگيری کند . برای نمونه ، اشارهی او به گردهمايی اخترشناسان دوران انوشيروان برای تصحيح زيج شاه ، پژوهشگران تاريخ علم را از وجود دستکم دو نگارش از زيج شاه
آگاهی داده است.
از ديگر ويژگیهای پژوهشی بيرونی آشنا بودن به چند زبان است . او فارسی ، ترکی ، عربی ، عبری ، سريانی و سانسکريت را بهخوبي میدانسته و با زبان يونانی نيز آشنايی داشته است . او بهخوبی دريافته بود که براي پژوهش
در فرهنگ مردمان و دانش تمدنهای گوناگون ، بايد نخست زبان آنان را فراگرفت و بهرهگيری از مترجم يا کتابهای ترجمه شده ، در پژوهشهای دقيق چندان راهگشا نيست . از اين رو ، نخستين کاری که در سفر به هند کرد ، يادگيری
زبان سانسکريت بود و چنان که خود گفته است آن را به دشواری اما با پشتکار ياد گرفت :"پس از به خاطر سپردن يک کلمه ، چون آن را تکرار میکردم و کوشش فراوان به کار میبستم که حرفهای آن از مخرج خود ادا شود ، باز هنديان
نمیفهميدند چه میگويم . بهناچار از نو کوشش میکردم که درست تلفظ شود ." سرانجام ، در آن زبان چنان مهارت يافت که چند کتاب را از سانسکريت به عربی ترجمه کرد و بنا به نوشته برخی نويسندگان ، چند کتاب را نيز از يونانی
به سانسکريت بازگرداند .
پژوهش های زمين شناسی
در ميان نوشتههای زمينشناختی نويسندگان مسلمان ، کمتر کتابی به درستی و علمی بودن آثار بيرونی میرسد . او طی سفرهای گوناگونی که به سرزمينهای آسيای غربی و بهويژه هندوستان داشته است ، پيرامون
ناهمواریهای زمينشناختی و ساختمان کوهها به پژوهش پرداخته و به کشفهايی نيز دست يافته است . همچنين ، به روش نوآورانه برای اندازهگيری چگالی کانیها و فلزها دست پيدا کرده بود و توصيف علمی او از چاههای آرتزين نيز
معروف است . در ادامه به شرح گوشههايی از پژوهشهای زمينشناختی او میپردازيم .
توصيفهای زمينشناختی . بيرونی به ماهيت رسوبی حوضهی رود گنگ پی برده و در ماللهند پيرامون آن چنين نوشته است : "يکی از اين دشتها در هندوستان است که از جنوب به اقيانوس هند میرسد و در سه سوی ديگر ، کوهها
آن را فراگرفتهاند و آبهای آن کوهها به آن میريزد . ولی اگر خاک هندوستان را با چشم خود ببينی و دربارهی ماهيت آن فکر کنی و اگر سنگهای گردی را در نظر بگيريد که هر اندازه که زمين را عميقتر بکنيد بازهم آنها را خواهيد يافت
، سنگهايی که در نزديکی کوهها و آنجاها که رودها جريان تندی دارند بزرگتر است و هر چه از اين کوهها دورتر میشويد و به آنجاها برسيد که رودها کندتر پيش می روند ، کوچکتر میشوند و از آنجا که رودها حالت ايستاده پيدا
میکنند و به مصب دريا نزديک میشوند اين سنگها خرد میشوند و به صورت دانههای شن در میآيند ، اگر همهی اينها را در نظر بگيريد ناگزير به اين باور میرسيد که در روزگاری هندوستان دريا بوده است و اين دريا به تدريج با
رسوبهای اين رودها پر شده است ."
بيرونی از دگرگونیهای زمينشناختی که در گذشته رخ داده نيز بهخوبي آگاه بوده است ، چنانکه در شرح زمينشناختی بيابان عربستان و بيابان شنی خوارزم در کتاب تحديد نهايات خود به گوشههايی از دانستههای خود اشاره
کرده و از فسيلها به عنوان شاهدی بر نظريههای خود بهره میگيرد :"اين بيابان عربستان که میبينيم ، نخست دريا بوده و سپس پر شده است و نشانههای آن هنگام کندن چاهها به دست میآيد .... و همچنين سنگهايی بيرون
میآيد که چون آنها را بشکنند ، صدفها و حلزونها و چيزهايی که گوشماهی ناميده میشود به نظر می رسد که يا به حال خود باقی است يا آن که پوسيده و از ميان رفته و جای خالی آنها به شکل اصلی ديده میشود . از اين
چيزها در بابالابواب بر کرانهی دريای خزر نيز هست ....... و چنين سنگی را که در ميان آن گوشماهی است در بيابان شنی ميان جرجان و خوارزم نيز میبينيم . اين بيابان در گذشته همچون درياچهای بوده است ، چه گذرگاه جيحون
يعنی نهر بلخ بر آن بوده ...... سپس در گذرگاه آن بستگی پيدا شده و آب آن به سرزمينها قوم غز پيچيد و کوهی راه را بر آن گرفت که اکنون شيطانشير خوانده می شود..."
چگالی کانیها . ابوريحان در کتاب الجماهر فی معرفه الجواهر به شرح فلزها و جواهرهای قارههای آسيا ، اروپا و آفريقا میپردازد و ويژگیهای فيزيکی ماند بو ، رنگ ، نرمی و زبری حدود 300 نوع کانی و مواد ديگر را شرح میدهد و
نظريهها و گفتارهای دانشمندان يونانی و اسلامی را دربارهی آنها بيان میکند . او چگالیسنج دقيقی اختراع کرد و چگالی کانیهای شناخته شده را اندازهگيری کرد . اندازهگيریهای او با اندازهگيریهای امروزی ، که با ابزارهای
پيشرفته انجام میشود ، چندان تفاوتی ندارد . شرح دستگاه چگالیسنج او در کتابی با نام "مقاله فی النسب التی بين الفلزات و الجواهر فی الحجم" آمده است .
مقايسهی اندازهگيری چگالی کانیها به روش بيرونی و روشهای امروزی
کانی | اندازهگيری بيرونی | اندازهگيری امروزی |
طلا | 26/19 | 26/19 |
جيوه | 74/13 | 56/13 |
مس | 92/8 | 85/8 |
برنج | 67/8 | 4/8 |
ياقوت آسمانی | 97/3 | 09/4-01/4 |
ياقوت سرخ | 85/3 | 14/4-95/3 |
لعل | 58/3 | 7/3-5/3 |
زمرد | 75/3 | 75/3-65/3 |
عقيق سرخ | 56/2 | 8/2-5/2 |
لاجورد | 6/2 | 8/2-4/2 |
دستگاه چگالی سنج بيرونی که بر اصل ارشميدوس کار میکرد ، تشکيل شده بود از يک ظرف آب که ميزابی ظريف به آن وصل کرده بود و ترازويی که يک کفهی آن درست زير ميزاب جای گرفته بود و در کفهی ديگر آن صد مثقال از
کانی مورد نظر را میگذاشت . سپس برای به تعادل رسيدن ترازو ، در کفهای که زير ميزاب جای داشت ، آب میريخت . آنگاه ، وزن و حجم آب را میسنجيد تا به جرم حجمی(چگالی) کانی مورد نظر دست يابد . او به درستی دريافته
بود که خلوص و دماي آب به کار رفته در اين آزمايشها ، در چگالی آن اثر دارد و از اين رو ، برای آزمايشهای خود همواره از جای مشخصی از رود جيحون و آن هم در آغاز پاييز آب بر میداشت . او پس از رفتن به غزنه ، همين آزمايشها را با
آب رودخانهی غزنه انجام داد . شرح اين پژوهشها در کتاب ميزانالحکمه ، اثر ابوالفتح عبدالرحمن خازنی ، آمده است .
چاههای آرتزين . بيرونی در آثار الباقيه دربارهی فوران آب از برخی چشمهها و چاهها چنين میگويد : "اما فوران چشمهها و صعود آب به سمت بالا ، علتش اين است که خزانهی آن از خود چشمهها بالاتر جای دارد ، مانند فوران معمولی
و گرنه آب هرگز به سوی بالا جز اين که منبع آن بالاتر باشد ، نخواهد رفت ...... بسياری از مردم که چون علت امری طبيعی را ندانند ، به همين اندازه کفايت میکنند که بگوييد الله اعلم ، مطلبی را که ما گفتهايم انکار کردهاند و يکی از
آنان با من به منازعه پرداخت ..... البته ممکن است آب به قلهی کوه هم برود ، به شرط آن که قلهی کوه از منبع و مخزن آب ، پايينتر باشد ."
اندازهگيری قطر و محيط زمين . در کتاب قانون مسعودی نوشته است : " در سرزمين هند ، کوهی را مشرف بر صحرای همواری يافتم که همواری آن همسان همواری سطح دريا بود . بر قلهی آن محل برخورد ظاهری آسمان با زمين ،
يعنی دايرهی افق را اندازه گرفتم که از خط مشرق و مغرب به اندازهی اندکی کمتر از ثلث و ربع درجه ، انحطاط داشت و من آن را 34 دقيقه محسوب داشتم . سپس ارتفاع کوه را از طريق رصد کردن قلهی آن از دو نقطه الحجر اين قله ،
که بر يک امتداد بودند ، اندازه گرفتم که مساوی ششصد و پنجاه و دو ذراع در آمد ...... و چون حساب کردم ، تقريبا 58 ميل درآمد و از اينجا به درستی اندازهگيری منجمان مأمون اطمينان يافتم ." او در پايان کتاب اسطرلاب ، روش رياضی
به دست آوردن شعاع ، محيط ، مساحت و حجم کرهی زمين را شرح داده است .